» جدیدترین اس ام اس های غمگین و دلشکسته مهر ۹۲
-
جدیدترین اس ام اس های غمگین و دلشکسته مهر ۹۲
میدانم دیگر برای من نیستی اما دلی که با تو باشد این حرفها را نمی فهمد …
———————————
گاهی اونقدر خسته میشویم که خستگیمون در نمیشه ، “درد” میشه !
———————————
-
جدیدترین اس ام اس های غمگین و دلشکسته مهر ۹۲
میدانم دیگر برای من نیستی اما دلی که با تو باشد این حرفها را نمی فهمد …
گاهی اونقدر خسته میشویم که خستگیمون در نمیشه ، “درد” میشه !
زنده ام نه ازجانی که مانده ، از استخوان های لجبازی که روی هم ایستاده اند !
این روزها خیلی چیزها دست من نیست ؛ مثل دستهایت !
گاهی هم باید چشمها را بست تا او که نیست شاید بیاید در خواب !
آنجا نشسته ای و لبخند میزنی اما دستی تکان نمیدهی …
ای کاش آن قاب ، قاب پنجره بود !تلخی قصه اونجاست که وقتی دلم سوخت ، دلش خنک شد !
زندگی نوشتن ندارد وقتی تمام روزهای خدا “من” دارد ولی “تو” ندارد …
بی تو هر کاری گریستن است حتی خندیدن …
سالهاست این ترازوی ۲کفه تعادل ندارد ، دست خالی و دل پر !
دیریست اسیرم
اسیر انتظار
اسیر دلواپسی
اسیر هر آنچه مرا به یاد تو می اندازد …به فالگیر بگو خط عمرِ من کف دست هایم نیست … رد پاهای او را نگاه کند !
روزها یکی پس از دیگری میگذرند و من هنوز منتظر فردا هستم تا تو بیایی !
میدانم که یک روز حوالی یک هرگز بزرگ به هم خواهیم رسید !
نبودنت چه فصلی از سال است که هم روزها و هم شب ها اینقدر طولانی شده اند ؟؟؟
سخته به جایی برسی که دیگه نه هیچ اومدنی آرومت کنه و نه هیچ رفتنی نابودت !
سخت است فراموش کردن کسی که با او همه چیز و همه کس را فراموش میکردم !
کمی بر من بتاب …
روزهای سردیست و دوست داشتنت دارد در من یخ میزند !در تلاطم روزگار ناسازگار ، من دورتر از همیشه کنج زندگی جا مانده ام !
به خدا دل آلزایمر نمی گیرد ، بفهمید آدم ها !!!
بگذشت در فراق تو شبهای بی شمار
هر شب درین امید که فردا ببینمت !راحت بگم ، نیمه گم شده ی دیگری به اشتباه تمام من شده بود …
میدانی از کجای زنگی بیشتر خسته ام ؟
آنجایی که وسط خنده هام بغض میکنم …تنها بی هوایی آدمی را خفه نمی کند ، گاهی هوایی شدن آرام آرام بدون روسیاهی خاموشت می کند !
تموم کوچه ها تاریکن اینجا
تموم آرزوها دست بادن
من از این آدمک ها ناامیدم
که چشمای منو به گریه دادنسال نو میشه و زخمه من کهنه تر …
پس ای زخم ، کهنه تر شدنت مبارک !شعر گاهی می گریاندم اما کلمه ای نیست در جهان که بازم بدارد از گریستن !
گذشته ها گذشته … اما تلخ گذشته اونم برای من !!!
من همیشه از اول قصه های مادربزرگ می ترسیدم و آخر هم به واقعیت می پیوست …
یکی بود … یکی نبود !ترسم از آن است که آنقدر پیر شوم که دندانی برای روی جگر گذاشتن نداشته باشم !
مطمئن باش هیچوقت فراموشت نکرده ام ؛ فقط دیگر ساکت شده ام ، همین …
غم انگیزترین جدایی اونی بود که :
نه کسی گفت “چـــرا ؟” و نه کسی فهمید “چـــــرا ؟”